دیروز تولدم بود...

دیروز تولدم بود... به جای دیروز، امروز کیکم و بریدمو شمع های روش رو فوت کردم اونم به خاطر دلِ مامانم! کیک بنفش رنگ خوشگلی هم بود و با اینکه بیش از 24 ساعت تو یخچال مونده بود ولی هنوز تازه و خوشمزه بود... 

32 سالگی هم تموم شد..........

پ ن 1: به جز ماریا هیچ کدوم از بچه های قدیمی تولدمو تبریک نگفتن! از آنجی انتظاری نداشتم چون منم تولدشو تبریک نگفتم ولی سارا؟ سخت بود برام ... همون دیروز ته مانده ی دوستی و محبتی که برام مونده بود هم تموم شد ... 

از بین بچه ها از همه با معرفت ترشون ماریا بود که حتما محبتِ امروزشو جبران میکنم چون واقعا خوشحالم کرد...

پ ن 2: این روزها فشار روم زیاد .... بیشتر وقت ها قلبم مچاله میشه از درد ولی تموم میشه این روزای سخت ... تمومش میکنم این درد و رنج های کهنه رو...