پایان تیرِ 95
تیرِ 1395 هم تموم شد..با همه ی تکرار روزمرگی هاش و ... سالِ 1395 تا اینجا اونجوری که می خواستم نبود همش هم تقصیرِ خودم بوده و بس و حالا از امشب تا بهمن فقط 6 ماه باقی مونده... 6 ماه برای درست کردن همه ی ویرانه های این چند سال... میشه ورق و برگردونم و جلوی این همه ریزش و بگیرم و روندِ زندگیمو تغییر بدم....
از اتفاقای خوب تیر ماهی که گذشت...
خاله کوچیکه وام خودشو بهم داد ... درسته مبلغ کمی هست ولی واقعا خدارو شاکرم ... لطف بزرگی بود و از خدا بینهایت سپاسگزارم...
بلیط قطار گرفتم برای خودم و مامان و ایشالا اگه امام مهربانی ها بطلبه شب تولدش حرم رضوی هستم...
پریشب خوابِ خوبی دیدم... خوابِ طاهامو دیدم...
.
.
.
دوباره دارم تصمیمات جدید میگیرم ... می خوام رویاهای جدید برای زندگیم داشته باشم ... رویاهایی که انگیزه هامو برای حرکت کردن و ساختن و لذت بردن از لحظه های زندگی بیشتر و بیشتر کنه و اینکه اینقدر خوشی ها و موفقیت های بقیه رو برای خودم بولد نکنم و افسوس گذشته رو نخورم... اینکه بقیه کجا بودند و به کجا رسیدن و من از کجا به اینجا
- ۹۵/۰۴/۳۱
- ۲۹۵ نمایش