دومین هفته ی تلخ اسفند....
شنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۲:۵۷ ق.ظ
یه هفته ی پر نوسان رو سپری کردم... نزدیک دو ماه برای بستن قرارداد کار جدید که از طرف یکی از دوستان بهم پیشنهاد شده دارم میرم و میام ... با وجودی که شدیدا به این کار احتیاج دارم ولی حاضر هم نیستم با رقم پایین قرار داد ببندم... به خصوص اینکه باید خرابکاری ادمای دیگه رو توی فرصت کوتاه 4 ماه جمع کنم! گیر اصلیم با خانم مدیر بی ادب و پر ادعایی هست که با شانس و پارتی به مدیریت این مجموعه بزرگ رسیده و کارش اینه که فقط بره پیش این سردار و اون سردار مملکت پاچه خواری و زیراب بقیه رو زدن و فرصت سوزی برای ادمایی که از جنسشون نیست.... من توانمندی لازم رو دارم حتی فراتر از نیاز این مجموعه ولی خب موقعیت این خانم و ندارم... موقعیتی که وصل به قدرت ... ارتش ... سپاه و.... رفتار توهین امیز این خانم باعث شد رقم قراردادم رو بالا اعلام کنم و ایشون دارن به این در و اون در میزنه تا نظرات مدیران ارشد تر از مافقوش که با حضور من موافقن رو بزنه.... حالا معلوم نیست چی میشه... من این روزها بیشتر از هر وقتی دارم به خدا توکل می کنم ... بخواد میشه... نخواد نمیشه.... هر چی خیر هست امیدوارم پیش بیاد...
حالم خوش نیست اصلا....روزهای پایانی یه سال سخت و سالی که قرار شروع بشه و من هیچ چشم اندازی براش ندارم و نمیتونم براش برنامه ریزی داشته باشم. باید بشینم و نگاه کنم که چی پیش میاد... فروردین... نیمه دوم فروردین 96 .... روزهای پر التهابی خواهد بود برای من و خانواده ام....
این روزا امیلی هم رو فرم نیست هنوز سر یدونه از کلاس های دانشگاهش هم نرفته... میگه می خواد ترمش رو حذف کنه!!! من تاییدش نکردم ولی مخالفتی هم نکردم.... شاید این هفته باهاش صحبت جدی تری داشته باشم...
این چند وقت عقب افتادن قسط های بانک داستان تکراری شده.... فردا می خوام قسط های پنجم رو بدم...
رایان هم امشب حذف شد... تلخی این هفته رو بیشتر کرد... آخرین شرکت کننده ی محبوبم هم حذف شد...
این هفته جدای بحث کار که ذهنم رو همه جور درگیر کرده و ورای این شدن و نشدن های تلخ... غمِ بی پایانی در دلم بود و هست... شاید ازش نوشتم....
- ۹۵/۱۲/۱۴
- ۲۱۳ نمایش