Happy summer
- ۰ نظر
- ۰۱ تیر ۹۵ ، ۱۶:۰۰
- ۲۲۱ نمایش
بهار 95 هم گذشت...
و من روزهای زیبای بهار و به هیچ دادم و رفت چون واقعا همینه که میگن:
تا از خودت شروع نکنی بهار را تجربه نخواهی کرد.
حتی اگر صدها بهار در بیرون از تو بیاید و برود
و همه به هم و از جمله به تو، آن را هزاران بار شادباش گویند،
بهار واقعی باید در درون تو متولد شود ؛
و بهار را تجربه نخواهی کرد مگر آن که رخت آگاهی ات نو شود.
تا آگاهی ات رشد نکند و جوانه های فهم در تو نشکفد،
درخت ذهن ات بارور نمی شود و آرامش میهمان منزل ات نمی گردد.
و بهار درون من متولد نشد...
آخرین روز فروردین 1395 هم اومد ...
چقدر این یکی دو روز بی تاب بودم و نگران! که نکنه اشتباه کرده باشم ... نکنه که یه شانس و موقعیت خوب بوده و من راحت از دستش داده باشم .... این شد که رفتم سراغ حافظ و این غزل زیبا اومد و چقدر این ابیات وصف حالِ منه ...
نتیجه ی تفال و که می خونم آروم میشم... دلتان در عشق و التهاب این کار و این نیت و در محبت و چگونگی اجرای آن بسیار آشفته و پریشان است.
برای اجرای این نیت فعلا خیلی زود است چون جوانب کار را رعایت نکرده اید و مقدمات انجام آن را فراهم ننموده اید پس خیلی به جاست که با صبر و شکیبایی و توام با خرد عمل کنید. هیچ وقت خود را به دست نومیدی نسپارید، همیشه امیدوار باشید و روح خود را در پرتو امید روشن سازید، شب هر قدر سیاه و ظلمانی باشد اگر تحمل داشته باشید، روز روشن به دنبال آن فرا می رسد.
دیروز تولدم بود... به جای دیروز، امروز کیکم و بریدمو شمع های روش رو فوت کردم اونم به خاطر دلِ مامانم! کیک بنفش رنگ خوشگلی هم بود و با اینکه بیش از 24 ساعت تو یخچال مونده بود ولی هنوز تازه و خوشمزه بود...
خدارو شکر
داره بارون میباره...
اولین بارون زمستانی...
نم نم می باره تا هوای سرد و خشک و غبارآلود این روزهای تهران که نفس ها رو تنگ کرده کمی پاک کنه...
صدای باران.......
زیباترین ترانه ی خداست.......
که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند.......
زمستانِ 94 هم اومد و یک هفته از دی ماه گذشت.... سالِ 94؟ خوب که نبود تا اینجا ولی بد ام نبوده .... بد نبوده چون خدای بزرگ و مهربانم فرصت دوباره داد تا برگردم تا جبران کنم همه ی چیز های با ارزش زندگیمو که راحت از دستشون دادم... فرصت داد تا دل هایی که بد شکستم و بند بزنم ... هر چند که مثلِ قبل که نمیشه ولی خب حداقل ظاهرش بهتر شده... و این چیز کمی نیست... معجزه ی فرصت دوباره....
امشب شب میلاد پیامبر رحمت و مهربانی حضرت محمد(ص) و امام جعفر صادق ِ.... و من به برکت این شب عزیز می خوام جدی تر و مصمم تر تصمیم های جدید برای زندگیم بگیرم و اجراشون کنم... و همه ی باور و ایمان و امیدم، توکل به خداست .... خدای بخشنده و مهربان
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد(ص) بس است و آل محمد(ص)
امشب با امیلی یه فیلم خیلی خوب دیدم... The Man From U.N.C.L.E مردی از آنکل فیلمی پر ماجرا کمی اکشن از ژانر جاسوسی و تا حدودی کمدی!
به جز بازی عالی همه ی بازیگرای فیلم، طراحی صحنه و لباس هم فوق العاده بود... اینقدر فضا سازی عالی بود که باور نمیکنی صحنه هایی که داره ده ی 60 میلادی رو نشون میده سالِ 2015 فیلم برداری شده!
خیلی خوشحالم که امشب بعد از اون همه فکر و خیال و غصه به حرف امیلی گوش دادم و مردی از آنکل رو دیدم.
اینم تصویر پایانی فیلم The Man From U.N.C.L.E! امیلی میگفت می خوان ادامه اش رو هم بسازن!!