شروع دوباره

کلمات کلیدی

۳ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

نیمه ی دی ماه هم تموم شد... سالِ 95 داره به ماه های پایانی میرسه... بهمن و اسفند دارن میرسن از راه و بدو بدو های آخرِ سال داره شروع میشه برای نو شدن دوباره و روزهای تازه سالِ جدید... سالِ جدید؟ فروردینِ 96 که بیاد باید گزارش مالی رو بدم به بابا... چه گزارشی!! اگه قرار به اومدن عمو نبود تا آخر بهار صبر میکردم... میدونم فروردین و اردیبهشت روزهای بهتری خواهند بود و میشه امیدوارتر بود ولی حالا با اومدن عمو نمی تونم ارائه ی گزارش های مالی رو به تعویق بندازم... فرصتم همین 52 روز باقی مونده و با ارفاق 57 روزِ کاری باقی موندست... سالِ پیش درست از همین موقع ها ورق برگشت و روزهای پر از رونق و خوبی رو داشتم و تونستم تلخ کامی های ابتدای سال و تابستان رو جبران کنم و سالِ جدید رو با امید به روزهای خوب شروع کنیم... ولی امسال؟ اگه نشه اونجوری که باید بشه... می میرم ... وقتی به امیلی میگم ؟ میگه خب! حالا بمیری هم چی میشه؟ با مردنت مگه وضع فرقی میکنه؟ چیزی بهتر میشه؟ دارم له میشم زیر بار این همه فشارِ مالی و قسط و بدهی و خرج و مخارج و بدتر از هم لبخندی که به ظاهر روی لبام هست و تظاهری که میکنم برای نشون دادن آروم بودن اوضاع... وقتی کسی نمیتونه کاری برام انجام بده گفتنش فایده ای نداره... درست شدن این وضع فقط به معجزه و کمک الهی نیاز داره... رونق بازار در ماه های پایانی سال و صبور و تحمل به عمو ...

  • لیلی
صدای بارون... بوی بارون... به هفتمین شبِ زمستون روح و طراوت بخشیده ... 
چقدر دلم تنگ شده بود برای این هوا و شب های بارونی ... خدا رو هزار مرتبه شکر برای این برکت و نعمتی که داره میباره ... 


صدای بارون حتی وقت هایی مثلِ الان که پر از ترس و تردید و نگرانی هستم، حالم رو بهتر میکه... اصلا صدای بارون یعنی صدای امید ... بوی بارون یعنی بوی امید... خدای شب های بارونی و پر امید زمستونی رو بیشتر و بیشتر کن و برسونمون به اسفندی که بوی سبزی و بهار رو میده و با جوانه هایی که نوید بخش سالی نو، پر از امنیت و آرامش خاطر هست...

- روزهای سختی رو دارم میگذرونم... ضررهای سنگین و بدهی و عقب افتادن اقساط وام های بانکی... بی ثباتی بازار و بالا رفتن نرخ دلار و ... آینده ای نا معلوم ... 
- دیشب امیلی میگفت حالا که کاری از دستت بر نمیاد حداقل درست دعا کن! که همه چیز دستِ خداست ...
- تاریخِ اومدن عمو هم معلوم شد... 

  • لیلی

یلدای 95 سوت و کور تر از هر سال داره تموم میشه... پاییز هم گذشت ... 

     30و3 سالگی هم به ماه آخر رسید و فصلی تازه داره شروع میشه...

به امید روزهای خوب و پر از موفقیت




  • لیلی