شروع دوباره

کلمات کلیدی

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است


دیروز حدود ساعت3 بود که گوشی بابا زنگ خورد و من بر خلاف همیشه که گوشامو تیز میکردم بی تفاوت به بالا پایین کردن سایت های خبری سپری کردم که بعد با خنده و خیلی آروم بابا صدام کرد و گفت من همش میگم لیلی حواستو جمع کن ولی... به این ولی که رسیدیم دوباره گوشیش زنگ خورد و رفت توی اتاق و امیلی گفت باز چی شده؟ چی کار کردی؟ گفتم نمیدونم! حالا دیگه گوشام تیز شده بوده و گفتم شاید به خاطر وام ها باشه؟ ولی نه!!! سررسید قسط هام برای دیروز بوده! امروز هم که تعطیله؟ بعد خب بانک باید قبلش به خودم پیامکی ! زنگی ! نمیشه که یه دفعه بره سراغ ضامن ها؟ اونم توی روز تعطیلی! وقتی یه هفته همه جا تعطیله؟ من به بابا گفته بودم پول تو حسابم شنبه میاد و بعداز ظهر قسطا رو میدم!!!

بله ... من یک ماه از قسط هام عقب افتادم... ولی هیچ وقت هم توی این مدت نزاشتم که تاخیر پرداختم بیش از یک ماه بشه ! مثلا اگه 13 ام تاریخ سررسید قسط هام هست، 13 ام اردیبهشت قسط فروردین و میدم و تمام تلاشم رو میکنم تا قبل از ماه بعد حسابم رو تصویه کنم... بانک محترم شهر! 14 خرداد قبل از اینکه یک روز از تاخیر سررسید دومین قسط من بگذره برای ضامن ها پیامک داده و گفته به خاطر تاخیر دو سررسید لطفا برای پیگیری به بانک مراجعه نمایید... الان هم که دارم تایپ میکنم بازم گریه ام گرفته... و خدا می دونه که وقتی بابا داشت پیامک ها رو می خونذ که ضامن هاک که از دوستان خوب بابا هستند براش فوروراد کرده بودند من چه حالی داشتم... البته که یکیشون تماس هم گرفته بود و خب ما هم از دنیا بی خبر!!! ومنی که اشک می ریختم و میگفتم: من گفتم شنبه پرداخت میکنم!!! این هفته تعطیلی هست خب! پول من شنبه میاد تو حسابم!!!

بله خیلی راحت آبروی من رفت...  این شده وضع مملکت من... من به عنوان یه شهروند که با هزار بدبختی یه وام به مبلغ 26 میلیون از بانک گرفتم و دو تا ضامن بردم و تازه 4 میلیون و نیم از پولم هم در حسابی جداگانه از طرف بانک بلوکه شده هیچ ارزشی برای بانک ندارم که قبل از تماس و ارسال پیامک برای ضامن من به خودم خبر بدهند... خیلی درد داره.... 
می خواستم زنگ بزنم برای ضامن ها توضیح بدم ولی بابا نزاشت گفت بزار همون روز شنبه که پرداخت کردی توضیح بده و عذر خواهی تو کن ...


چیری که برام دردناک تر بود حرف بابایی بود که می گفت اگه این پیامک برای من میومد دور از جونش سکته میکرد...به خاطر اینکه هیچ پولی نداره ...


+ پارسال دو تا از قسط های مامان عقب افتاده بود... اتفاقا از همین بانک شهر هم گرفته بودیم و مبلغ وام هم دو برابر بود، دو تا قسط عقب افتاده بود... اونم به تعطیلی خورده بود و از سر رسید دوم نزدیک دوهفته گذشته بود که از طرف بانک تماس گرفتند و خیلی محترمانه گفتند کی پرداخت میشه و لازم هست که ما با ضامن ها تماس بگیریم که من گفتم نه و تاریخی که می تونستم دو تا قسط رو تسویه کنم بهشون گفتم...

خیلی درد داره توی مملکت اسلامی این حال و روز ما شده... توی این شرایطی که هم تورم رو داریم و هم رکود... تو روزگاری که شرایط داره بهمون سخت میگذره... حداقل با روح و روان مردم بازی نکنند... اونم ما مردمی که اینقدر مظلومیم... دیروز... امروز و فردا خیلی های دیگه مثل من که از بانک وام گرفتیم برای ضامن هامون بدون اینکه خودمون خبر داشته باشیم پیامک ارسال شده و میشه ...

+ باید حواسم رو خیلی خیلی جمع کنم... الان میتونم قسط ها رو جمع و جور کنم ولی این وضع با این شرایط موجود تا 2 ماه دیگه هست... خدایا کمکم کن برم سر کار... کارم درست بشه... 

امیدوارم خیلی زود روزی بیاد که این مشکلات و روزهای سخت و پشت سر گذاشت باشم... حتما میرم بانک و تا جایی که از دستم بر بیاد و در توان داشته باشم خورده اقساط مشتری هایی که شبیه الان من هستند رو تسویه میکنم... امیدوارم روزی به جایی برسم که قبل از اینکه گرفتاری بیاد سراغم من برم سراغش... 


+ داره بارون میباره و وقت استجابت دعاست ... توی این روزها و شب های عزیز برای هم دعا کنیم... برای گرفتاراها... برای مقروضین... 
برای من هم دعا کنید... ممنونم



  • لیلی

یا مجیر

۰۹
خرداد

خدایا خدای بخشننده ی مهربانم...
منو ببخش
منو ببخش که در سرابی از غفلت و گناه عمر و فرصت های زندگی و انسان بودن رو به هیچ دادم...
خدایا این روزها و شب ها رو، روزها و شب های بیداری و آگاهی برایمان قرار بده...

خدایا من بنده ی غافل تو بودم و همیشه مغرور و پر توقع، فقط و فقط ازت خواستم و بس...
خدایا از چی بگم برات... از تنبلی و رخوتی که زندگیم رو فرا گرفته... از نا سپاسی و بی عقلی ها و تکرار مدام اشتباهاتم؟ ... از افسردگی و ناتوانی و نا امیدی که انکارش میکنم؟ یا از دروغ های کوچیک و بزرگی که به خودم و به دوستان و پدرم و خانوادم گفتم؟ 
خدایا بهم شهامت بده... که بتونم تغییر کنم... 
خدایا نمی دونم به چی باید تو رو قسم بدم... بی چی باید متوسل بشم... خدایا تو رو به نگاه پر از مهرت و بخشندگی بی نهایتت قسم میدم که دستای منو بگیر و منو از این باتلاق نجات بده....

خدایا راه گشایم باش....
خدایا شرمنده ام شرمنده ی خودم... پدرم... مادرم و خواهرم و شرمنده ی تو ام.... خدایا لیاقت بهم بده... لایقم کن... خدایا بارها گفتم که توی زندگی بهم فرصت های خیلی خوبی دادی، و برام کم نزاشتی. من از دست دادم فرصت های طلایی زندگی رو ... من عرضه ی بغل کردن لحظه های طلایی معجزه های زندگی رو نداشتم.... 


خدایا توفیق توبه و بازگشت به سویت را نصیبمون کن... خدایا فرصت دوباره برای جبران اشتباهات و غفلت هایمان نصیبمون کن... 
خدایا راه بازگشت رو برامون باز کن... خدایا من بنده ی تنبل تو ام که اسیر اشتباهاتم هستم رهایم کن از بند خود ساخته ام... منو از سقوط نجاتم بده... که این فقط سقوط من نیست.... سقوط خانوادهی منم هست... من سهم خودم رو میبینم که زیاده... خدایا درسته که من نزول نگرفتم ولی حقیقت اینه که این وام هایی که گرفتم با  این بهره های بالا با نزول تفاوتی نداره... دروغ هم که کم نمیگم ... پنهون کاری هم که کم نمیکنم... خدایا منو از جنگ و دشمنی با خودت خلاص کن.... خدایا این کار فقط به کمک خودت شدنی هست... خدایا نجاتم بده...

خدایا پناهم بده...

سُبْحَانَکَ یَا ذَا الْعِزِّ وَ الْجَمَالِ تَبَارَکْتَ یَا ذَا الْجَبَرُوتِ وَ الْجَلالِ سُبْحَانَکَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ کَذَلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ

+ فراز پایانی دعای مجیر

  • لیلی