شروع دوباره

کلمات کلیدی

۸ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

- دوباره و دوباره تصمیم اشتباه گرفتم و فقط نگاه کردم و حالا در وضعیتی گرفتارم که کاری نمیتونم انجام بدم و باید آرزو کنم که یه راه فرار باز بشه  و با یه ضرر خیلی سنگین ته مانده ی دارایی ام رو توی این سه ماهی پایانی به امید جبران خسارت مجددا وارد چرخه ی بازارِ کار کنم! فعلا نفسم بند اومده و امیدوارم این راه فرار باز بشه... که اگه نتونم تا 6 دی ماه از این شرایط خارج بشم کلا همه چیز رو از دست دادم.... این جاست که حتی رسیدن به 30 درصد پول و تحمل ضرر 70 درصدی خیلی شیرین تر از به فنا رفتن و نابودی داشته های آدم میشه... 


- هیچ داشته ای بالاتر از دلی بزرگ و قلب بخشنده نیست ... دلی بزرگ که می تونه برای همه آرزوهای خوب بخواد و از خوشی و پیشرفت بقیه عمیقا احساس خوشحالی داشته باشه و هیچ چیزی هم بدتر از طمع و تنگ نظری نیست ... از احساسِ زرنگی... از عجله زیاد... که می تونه خیلی راحت دودمان آدم رو به باد بده!!!  و درکنارش ناشکری کردن و قانع نبودن...


- خدایا کمک کن قدر داشته هامونو بدونیم و کمکمون که ببینیمشون! چشم هامون رو بینا کن... خدایا تو بزرگی و بخشنده و مهربان و به همه چیز توانا ... نگاهت همیشه به حالِ دلمون و زندگیمون باشه که همه چیز دست توست... عزت و آبروی از دست رفته ام رو از خودت می خوام...


- می خواستم بگم که میدونم شاید بگی ازم نا امید شدی ولی تو خدایی و هیچ لحظه ای از بنده هات نا امید نمیشی.... خدایا من توانی می خوام برای جنگیدن و مبارزه و ساختن... من ازت فرصت می خوام... ذهنی باز برای گرفتن تصمیمات درست و نیرو برای اجراشون... 


- من همیشه توی چندتا موقعیت بوده که کلا گند زدم به همه چیز... وقت هایی که فکر کردم خیلی زرنگم و بیشتر از بقیه می فهمم! وقتایی که دلم برای شرایطِ بد دیگران سوخته و به خدا گفتم چرا؟ طفلکی گناه داره!!! وقت هایی که موقعیت خودم رو با بقیه مقایسه کردم و ناشکری کردم و حسودیم شده!
 

- هم در شرایطی که خیلی خودم رو قبول داشتم و هم در شرایطی که از خودم راضی نبودم ، در هر دو موقعیت گند زدم به زندگی خودم و بقیه!!! هنوز هم آدم نشدم...


باید بتونم جلوی خودمو بگیرم ! تا کی قراره این همه اشتباه کنم... مخصوصا حالا که کلی فشار و مسئولیت دارم...


  • لیلی

Friends

۲۷
آذر

امشب با امیلی سریال  Friends رو تموم کردیم. فکر میکنم از اوایل سال پیش بود که شروع کردیم با امیلی دیدن Friends رو و تا فصل 6 خیلی خوب رفتیم جلو ولی یه دفعه نمیدونم چی شد که نشد تمومش کنیم تا همین چند هفته ی پیش که دوباره شروع کردیم و فصلِ 7 و 8 و 9 و 10 رو این بار بدون هیچ وقفه ای تموم کردیم و چقدر هم خوب بود هرچند که فصلِ آخرش تقریبا همه چیزش رو اعصابم بود و همش منتظرِ قسمت آخرش بودم تا ببینم بالاخره چی جوری ماجرای راس و ریچل و تموم می کنند به خصوص از وقتی که امیلی بهم گفت به هم میرسن ولی فکر نکنم عروسی کنن!!! چون توی عکس ها، عروسی ریچل رو ندیدم! عکسِ عروسی فیبی بود ولی ریچل رو ندیدم و خب همین کافی بود که من با یه غمی که خیلی جاها به خصوص سیزن 9 بغضی هم میشدم قسمت به قسمت برم جلو و دیگه نه فقط به برد پیت که به راس هم مرتب بگم خاک بر سرت!!!

 

سریال Friends سریالِ فوق العاده ای که نه یه دفعه که میشه چندبار دید و با اینکه 22 سال از شروع پخشِ فصلِ اولِ سریال میگذره هنوز هم میشه دید و لذت برد و حتی از رابطه های بین شخصیت های داستان، چیزهای خوبی هم یاد گرفت. بخصوص که اگه کمی دقت کنیم ویژگی های شخصیتی خودمون رو هم میتونیم توی نقش ها پیدا کنیم و اصلا همین ویژگی یکی از دلایل محبوب بودن این سریال بین بینندهاش در امریکا و بقیه ی کشورها شده و من و امیلی هفته ی پیش تست شخصیت شناسی سریالِ  رو از سایت zimbio دادیم و خب نتیجه ی تست کاملا با چیزی که خودم فکر میکردم یکی بود!

البته درست تر اینِ که من 60درصد ریچل و 40 درصد راس هستم!!!

خب Friends هم تموم شد ... بعد از  Lost این دومین سریالی بود، که تا آخرش تموم کردم و البته دوباره میبینم حتما!


پ ن : دارم به این فکر میکنم کاش به حرف امیلی گوش میدادم و خیلی مرتب قسمتهایی رو که در هر سیزن دوست داشتم توی یه دفترچه یااداشت کرده بودم!

  • لیلی

قبل تر ها اعتماد به نفس بهتری داشتم... اعتماد به نفسی که کاملا مشهود بود و خیلی ها هم بهم میگفتن ... اما الان؟ میگن خودکرده را تدبیر نیست... میدونم بیشتر به خاطر رنگ قرمز این هفته است... می دونم به خاطر آبان و آذری بود که تا الان پر از سردی و نزول برام بوده و هست... دغدغه ی پرداخت اقساط بانک... 5ام، 10 ام، 15 ام، 28 ام... وام هایی که با کلی خون جگر و بهر 100 امید گرفتیم برای زدن به زخم زندگی و جبران ضررها با بهره های نجومی از بانک های مملکتی که ادعای اسلامی بودن داره... خسته ام... خسته ی کم امید!

تا کی باید صبرکنم؟ چقدر باید صبر کنم؟ پاییز داره تموم میشه... میگن جوجه رو آخر پاییز میشمرن... پاییز به روزای آخرش داره میرسه... کمتر از دو هفته از پاییز مونده...  


دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود

هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد......
دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟

  • لیلی

بعدازظهر امروز با مامان رفتیم سینما و سلام بمبئی دیدیم. بعد از خوندن این نقد  دلم خواست برم فیلم سلام بمبئی رو ببینم با اینکه دیگه داستان فیلم و فهمیده بودم و منتقد گرامی پایان داستان را گفته بود، تصمیم گرفتم برم سینما و البته نقد زیبای امیر قادری  هم کمک کرد که خیلی زود این تصمیم اجرایی بشه و این شد که با اینکه امیلی نیومد دوتایی با مامان رفتیم سینما فرهنگ و سلام بمبئی رو دیدیم. مامان پایان فیلم رو دوست نداشت و گفت این فیلم رو نمیشد توی خونه ببینم... خب جدیدا روحیه ی مامان خیلی حساس شده و اصلا تحمل غم و تلخی و بیماری رو نداره و پایانِ سلام بمبئی چیزی نبود که مامان دوست داشته باشه ....


در رابطه با سلام بمبئی نظرم کاملا موافق امیر قادری هست... فیلمی پر از رنگ و عشق و ستایش زندگی و بازی فوق العاده خوب دیا میرزا... من که عاشق این دختر شدم بس که دوست داشتنی بود... به امیلی می گفتم به خاطر بازی خوبش می تونم دوباره برم سلام بمبئی رو ببینم... اصلا از همون جایی که علی گذاشت و رفت فبلم، فیلم شد! 


  • لیلی

---

۱۲
آذر

- چقدر عمر خوشی هام کوتاه شده... 

ته ته اش یه روز میشه بدون نگرانی و دغدغه صبح رو به شب رسوند...


- دلم نمی خواد از یاس و ناامیدی بنویسم وقتی پر میشم از دل نگرانی. اینکه چی میشه؟ چی پیش میاد... دلم می خواد به روزهایی از زندگی برسم که پر باشم از امنیت... امنیت مالی... امنیت کاری ... امنیت عاطفی... برای رسیدن به این امنیت باید مصمم تر باشم و عمیقا باور کنم که میشه... که شدنی هست... که من می تونم و موفق میشم...


- باید تمرین کنم تا یاد بگیرم به جای غصه خوردن برای فرصت های از دست رفته به این فکر کنم که چه فرصت هایی رو هنوز دارم و نباید از دستشون بدم...




  • لیلی


بهار ماه‏ ها، ربیع الاول است چرا که آثار رحمت الهی و ذخایر برکات خداوندی

در این ماه پدیدار می‏ شود و انوار جمال الهی بر زمین و زمینیان می‏ تابد

ولادت رسول اکرم (ص) اشرف و سید موجودات و نزدیک‏ ترین خلق به خدا در این ماه بوده است.

حلول ماه ربیع الاول، ماه جشن و سرور اهل بیت (ع) مبارک باد.


  • لیلی

حدود یک ساعت پیش عمو زنگ زد... داره میاد ایران ... تا 10،20 روز دیگه... گفت برسی کنیم یه موقع ممنوع الورودی،خروجی،چیزی نباشه... 
اگه خودم نمی شنیدم بازم باور نمیکردم...
خدایا به خیر بگذرون... چه روزای پر از استرسی قراره باشه... خدایا همه امیدم تویی...

به حق پیامبر رحمت و به حق ماه نویی که داره میاد...خدایا به خیر بگذره این روزا...
...
یا امام رضا مثل اینکه عمو قصد زیارتت رو داره تو این سفر... خودت به خیر و خوشی بگذرون....
خدایا فرصت دادی نشد ولی می خوام بازم فرصت دوباره ای داشته باشم برای جبران و بتونم ضررها رو صاف کنم...

یا امام رضا.... اینقدر شرمنده و روسیاهم که نمیدونم چی باید بگم... این گفتنی ها رو قبلا هم گفتم و قدر ندونستم...

  • لیلی
این روزا حالِ خوبی ندارم... نگرانی پشت نگرانی ... کارم شده حسرت خوردن فرصت های از دست رفته و سرزنش های مدام که عصبیم میکنه و باعث میشه غر بزنم، گیر بدم و بدخلقی کنم...

میترسم از روزی که عمو بیاد... کاشکی برنگرده... خداکنه تا روبه راه شدن اوضاع و احوالِ من برنگرده ... یعنی واقعا می خواد همین ماه بیاد ایران؟! خدایا رحم کن به حق این شبای عزیز... خدایا خودت ختم به خیر کن... آبروی پدرم رو حفظ کن ... من دیگه تحمل ندارم ... امیلی راست میگه من بد اخلاقی زیاد داشتم و یه بخشی از این گندهای زده شده و خسارت ها به خاطر من هست و منم بهتر از همه میدونم که سهم زیادی تو این بدبختی دارم...
زمان می خوام... می دونم خدای خوبم میگی 2سال فرصت دادم بهت بس نبود؟ چرا کافی بود.. زیادم بود اصلا ولی خوب نشد از موقعیت ها درست استفاده کنم... امیدوارم تا مرداد اوضاع بهتر بشه و برگردم به نقطه ی شروع... خواهش میکنم تا اون موقع عمو بر نگرده.... اونکه 17،18 سالِ که رفته الانم نیاد... اوضاع مرتب بشه بعد برگرده...

خدایا کمک کن بیشتر از این شرمنده ی خانوادم نباشم...
خدایا کمکمون کن از فشارِ این دینی که بز گردنمون هست به خوبی و خوشی رها بشیم و قرض و بدهی هامون رو صاف کنیم...

خدایا به خیر بگذره... کاش اومدن عمو فقط درحد حرف باشه... خدایا مثلِ همیشه امیدم به خودت هست و ... خدایا از همه ... از تو خجالت میکشم....
  • لیلی