شروع دوباره

کلمات کلیدی

۱۳ مطلب با موضوع «فیلم هایی که می بینم....» ثبت شده است

Zootopia

۱۱
تیر

هفته ی پیش با امیلی انیمیشن زیبا و فوق العاده ی Zootopia رو دیدم .

در Zootopia ماجراهای خرگوش کوچولویی  به نام " جودی "  رو می بینیم که اولین پلیس آرمان شهر Zootopia میشه و در کنار روباه مکاری به نام " نیک " ماجراهای جالب و هیجان انگیزی رو ایجاد میکنند . 

دنیای زوتوپیا پر از شخصیت های دوست داشتنی هست که لحظات جذاب و پر هیجانی رو می سازند و از تماشاشون لذت میبریم . 


 در Zootopia والت دیزنی به زیبایی، دنیایی پر از عشق و برابری و صلح رو به تصویر کشیده... دنیایی عاری از جنگ و خشونت و نژاد پرستی که همه ی حیوانات از اهلی تا درندگان بزرگ و وحشی در کنار هم با صلح و آرامش و دوستی زندگی می کنند و در پاپان قصه، میبینیم که جودی کوچولو  حالا عاشق نیک شده و ...


اما یکی دیگه از اتفاقای خوب Zootopia صدا پیشگی شکیرا ست با آهنگی پر انرژی و زیبا!


  • لیلی

Joy

۰۶
تیر

جمعه بعد از ظهر برای بار دوم قیلم Joy با بازی فوق العاده ی Jennifer Lawrence که بر اساس زندگی واقعی جوی مانگانو در دهه ی 90 میلادی است رو  دیدم .

داستان از زبان مادر بزرگ دوست داشتنی جوی روایت میشه ... مادر بزرگ نازنینی که همیشه مشوقش بوده و تو روزای سخت، با ایمانی قوی رویاهای جویی رو باور کرده و با همه ی وجود تمام تلاشش و کرد تا زندگی جویی رنگ نا امیدی نگیره تا با وجود همه ی مشکلات کوچیک و بزرگ زندگیش که هر لحظه می تونه اونو از پا در بیاره بره دنبال رویا ی کودیکش که 17 سال پیش اونو به فراموشی سپرده و تلاش کنه که زندگی رو که لایقش هست رو دوباره از نو بسازه ...  در کنار این مادر بزرگ دوست داشتنی دوست خوب دوران کودکیش و البته همسر سابقش هم جوی رو همراهی میکنند تا بالاخره جویی موفق میشه در لحظه ای که همه اونو یک شکست خورده ی بزرگ تصور میکردند،  همه چیز رو تغییر بده و به جایی برسه که سفر زندگی و موفقیت هایی که در نتیجه سخت کوشی و تسلیم نشدن در برار نا ملایمات و نا امیدی داشته الهام بخش زندگی زنان بیشماری باشه که تصمیم میگرند برای تغییر زندگیشون و دست یابی به ثروت و قدرت و البته خوشبختی!



 پ ن 1 : داستان جوی رو دوست داشتم و وقتی برای بار دوم دیدم ذهنم درگیر دوران کودکیم بود و رویاهایی که اون موقع داشتم... دوران کودکی که توش فقط خاله بازی بود و کارتون سیندرلا و شاهزاده ی سوار بر اسب و توجه طلبی و ... 
دوران کودکی که توش خبری از ساختن آینده نبود ... فردایی وجود نداشت و فقط در زمان گذشته و حال بین دیروز و امروز مثل حرکتِ یه آونگ تکرار و تکرار می شد و بس


دوران کودکی من مثل زندگی این روزهام پر از تکرار رویای شیرین سیندرلا و در انتظار رسیدن فرشته ی مهربون بود و هست... 

پ ن 2 : داستانِ جویی نداشته های منو دوباره برام  زنده کرد ... نداشته هایی که الان تبدیل شدن به عقده های کوچیک و بزرگ  و یکی از این نداشته های بزرگ نبودن کسی تو زندگیمه که باورم داشته باشه  و حتی منو بیشتر از خودم دوست داشته باشه... باوری واقعی که دخترم تو می تونی و ایمان داشته باش و به هیچ چیز شک نکن حتی به رویای سیندرلا و فرشته ی مهربونو رسیدن شاهزاده ی سوار بر اسبت و اینقدر عاشقم باشه که منو با هیچ کسی مقایسه نکنه و با مهربونی و عشقش نزاره که روزها و شبای زندگیم رنگ نا امیدی بگیره ... 

و البته جای خالی دوست واقعی و نگاه های پاک و پر از شوق و امیدی که منتظره تا تو قهرمانش بشی... مثل دختر بچه ی نازنین جویی


  • لیلی

امشب با امیلی یه فیلم خیلی خوب دیدم... The Man From U.N.C.L.E مردی از آنکل فیلمی پر ماجرا کمی اکشن از ژانر جاسوسی و تا حدودی کمدی! 


به جز بازی عالی همه ی بازیگرای فیلم، طراحی صحنه و لباس هم فوق العاده بود... اینقدر فضا سازی عالی بود که باور نمیکنی صحنه هایی که داره ده ی 60 میلادی رو نشون میده سالِ 2015 فیلم برداری شده!

خیلی خوشحالم که امشب بعد از اون همه فکر و خیال و غصه به حرف امیلی گوش دادم و مردی از آنکل رو دیدم. 

اینم تصویر پایانی فیلم The Man From U.N.C.L.E! امیلی میگفت می خوان ادامه اش رو هم بسازن!!

  • لیلی