روزی که ازش فرار میکردم نزدیکه...
سه شنبه, ۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۴ ب.ظ
حدود یک ساعت پیش عمو زنگ زد... داره میاد ایران ... تا 10،20 روز دیگه... گفت برسی کنیم یه موقع ممنوع الورودی،خروجی،چیزی نباشه...
اگه خودم نمی شنیدم بازم باور نمیکردم...
خدایا به خیر بگذرون... چه روزای پر از استرسی قراره باشه... خدایا همه امیدم تویی...
به حق پیامبر رحمت و به حق ماه نویی که داره میاد...خدایا به خیر بگذره این روزا...
...
یا امام رضا مثل اینکه عمو قصد زیارتت رو داره تو این سفر... خودت به خیر و خوشی بگذرون....
خدایا فرصت دادی نشد ولی می خوام بازم فرصت دوباره ای داشته باشم برای جبران و بتونم ضررها رو صاف کنم...
یا امام رضا.... اینقدر شرمنده و روسیاهم که نمیدونم چی باید بگم... این گفتنی ها رو قبلا هم گفتم و قدر ندونستم...
- ۹۵/۰۹/۰۹
- ۲۵۰ نمایش